کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر دربردانده داستان‌هایی در زمینه‌ی روان‌شناسی است و یکی از مشهورترین کتاب‌های یک صده گذشته به شمار می‌آید. این کتاب حقایق سودمندی را تقویت می‌کنند تا دگرگونی‌های عظیم را در زندگی خود شاهد باشیم. کتاب حکایت دولت و فرزانگی رموز ذهن ناهشیار را به لطیف‌ترین شکل ممکن در قالب داستان بیان می‌کند و بیانگر این حقیقت است که توانگری و وفور مالی و یک زندگی سرشار از توفیق هدف‌هایی هستند که اگر اصول کامیابی را در یابیم و به کار ببندیم، همه‌ی ما می‌توانیم به آن‌ها برسیم. داستان کتاب مربوط به جوانی‌ تیزهوش است که در یک شرکت تبلیغاتی کار می‌کند و به شدت از کارش بیزار و دل زده است و به دنبال راهی برای افزایش درآمد خود است. در همین حین به توصیه عموی بسیار پولدارش که از جوانی ثروت زیادی کسب کرده است به ملاقات یک پیرمرد میلیونر می‌رود که یک میلیونر و ثروتمند خودساخته است و پیرمرد میلیونر در خلال اتفاقاتی بسیار جالب و غیر منتظره نکاتی را به جوان گوشزد می‌کند که افراد موفق و ثروتمند با رعایت این نکات همواره در هر شرایطی می‌توانند به مسیر خود ادامه دهند و به اهداف خود دست یابند. حتما تا به حال به فکر پولدار شدن و راه‌های رسیدن به آن افتاده‌اید. هدف شخصیت اصلی موجود در این کتاب نیز پولدار شدن و مشهور شدن است. کتاب حکایت دولت و فرزانگی از پانزده حکایت تشکیل شده است. «حکایت به حبس افتادن جوان»، «حکایت ارزش تاثیر از خود»، «حکایت یادگیری نیکبختی و زندگی»، «حکایت آموزش ایمان»، «حکایت آموزش تمرکز بر هدف» برخی از حکایت‌های این کتاب هستند. کسانی که زمان را از دست می‌دهند، به این امید که روزی شرایط خوبی در سر راه آن‌ها قرار بگیرد، هیچ وقت هیچ چیز را به دست نمی‌آورند. همین حالا بهترین زمان برای انجام کارهاست. این کتاب برای بارها شنیدن به طور دقیق و به کار بستن است. کتابی ارزشمند که از بسیاری جهات می‌تواند شما را دولتمند کند و بعضی از این جهات بسیار رضایت‌بخش‌تر و با ارزش‌تر از ثروت مادی است. شاید از گذشته باورهای غلطی داشتیم و با توجه به فرهنگ جامعه این طور به ما القا شده که کسی که بیشتر کار می‌کند، لزوما از موفقیت و درآمد بیشتری برخوردار است، ولی باید گفت که همچنین قانون در جهان هستی وجود ندارد! نکته خیلی کوتاهی که در کتاب حکایت دولت و فرزانگی اشاره می‌شود و اگر کتاب را عمیق خوانده باشید به آن پی می‌برید، این است که مردم از درخواست کردن ترس دارند و اکثرا از درخواست کردن خودداری می‌کنند. یا اینکه درخواست خود را به قدر کافی پافشاری نمی‌کنند که در نهایت شاید فرد مقابل نظر مثبت دهد. نکته مهم این است که افراد موفق و ثروتمند از درخواست کردن ترسی ندارند و اگر لازم باشد که واقعا درخواستی داشته باشند آن را انجام می‌دهند و به خاطر اینکه مثلا احتمال رد شدن درخواستشان وجود دارد، از این کار منصرف نمی‌شوند. جالب است که این احتمالات هم در خیلی از جاها رخ نمی‌دهد و خیلی از این درخواست‌ها هم جواب مثبت می‌دهند. مارک فیشر (Mark Fisher) هسته‌ی اصلی تعلل و انفعال را ترس از شکست می‌داند که علیرغم وجود اهداف متعالی بروز می‌کند و ایمان به انجام کارها را تنها عامل به سرانجام رسیدن آن‌ها می‌داند. او اشاره می‌کند که تصویری که انسان از خودش دارد چنان قدرتمند است که ناهشیارانه به تقدیر آدمی بدل می‌شود.